ایلیا طلاایلیا طلا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

*ایلیا *جوجه طلاییه من

9ماهگی ایلیا طلا وگذراندن اولین عید در کنار مامان و بابا...

سلام جوجه... عزیز دل مادر سه ماه مثل برق وباد گذشت و شما 9ماهه شدی... یه وروجک شیطون و بلا که نفس مامان و بند آوردی با شیطونیات...البته کارات خیلی شیرین و بانمکه اما پر از اظطراب و دلهره س واسه من که روت خیلی حساسم... اول از حرف زدنت بگم که خیلی از کلمات و میگی خیلی خیلی بامزه...مخصوصا مامان گفتنت که فقظ موقع خواب میگی ممممممما مممممممما با یه عالمه حباب دیگه میگی ده ده ده....س س س س.....ش ش ش ش ش .......هوم هوم هوم که معمولا میخوای کسی وصدا کنی میگی...بووووووو وقتی تعجب میکنی یا میخوای کسی و بترسونی....اووووووه ه ه ه که باباجونی یادت داد مثلا گلوتو صاف کنی که مونده تو سرت و بعضی موقع ها کلید میکنی روش و تا شب میگی ...
18 فروردين 1394

شیش ماه از بهترین شب و روزهای زندگیمون با وجوده جوجه طلایی ...گذشت

دیگه کم کم داره شیش ماهت تموم میشه قنده عسلم... اینروزا به قدری شیطون و وروجک شدی که روزی هزار بار میگم قربونه نوزادیت... همش دوست داری در حرکت باشی،یا تو بغل یا خودت دنده عقب...خبرای زیادی واست دارم نفسم.... اولین خبره خوش اینه که آیسان جونی بلاخره به دنیا اومد پنجشنبه 18 دی ماه ساعت9صبح تو بیمارستان مردم با وزنه 3260وقده 49 پا به این دنیا گذاشت عسله خاله.. انقدر ظریف و کوشولوئه که ادم ظف میکنه واسش... اینم عسکش اینجام روزیه که واسه اولین بار اومد خونه مامانیش اینم یه عکسه سه تایی( آرتین* ایلیا* آیسان ) من و تو 10روز پیششون موندیم که مامانت حسابی دلی از عزا درآ...
30 دی 1393

به اتمام رسیدنه ماهه پنج وخوشمزگی های آقا ایلیا

  جوجو خوشمله من تازه پنج ماهش تموم شده و وارده ماهه شیش شده از شیرینکاری هات بگم که مامان و بابارو حسابی دیوانه کردی بس که شیطونی ماشاله....از اون ماه که غلت زدن و یاد گرفتی پدره مامانو درآوردی...الان که حسابی راه افتادی و خودت تند تند غلت میزنی و دستتم خودت از زیرت در میاری.چند روز پیش که تو روروئک نشسته بودی و مامان داشت نماز میخوند(میدونی که نشسته نماز میخونم.هنوز زانوهام ورم ودرد داره) دستتو دراز کردی از رومیز تسبیح و مهره مامان و برداشتی مهرمو که انداختی زمین تسبیحمو انداختی به سوویچه روروئکت ومحکم کشیدی و ....بههههله پارش کردی...تا من نمازم تموم بشه همشو ریخته بودی زمین.نگران بودم نخورده باشی که شکر خدا زود نمازم تموم...
26 آذر 1393

تموم شدنه ماهه 4 و واکسنه 4ماهگیت:(

عزیز دله مامان امروز 4ماهت تموم شد و رفتی تو5ماه....صبح بردمت بهداشت واسه زدنه واکسن اول بردمت چکاپ واسه قدو وزنت... وزنت= 7500 قدت= 65 دورسر= 42.5 همه چیزت خوب و نرمال بود شکر خدا.بعدش بردمت واسه واکسن.دانشجوها اومده بودن اونجا کار یادبگیرن واونا واکسن میزدن که من اجازه ندادم اونا بزنن.همون خانوم تپله مهلبونه اومد واست زد...عاشقته وحسابی چلوندت قبل از واکسن.بعدش برات زد و جیییییییییغه شمااااااااااا و من کاپشن تنت کردم و اومدیم.چون از قبل بهت قطره داده بودم منگ بودی وفقط نق میزدی و غر غر تا خونه...تو کالسکه هم نشستی لج کرده بودی... اونجا هم 7.8تا دانشجوی پسر بودن که دیوونت شده بودن.ازبغله این میرفتی تو...
26 آبان 1393

3ماهگی ایلیا طلا و سقا شدنش در ماهه محرم

عزیزدلم الان 3ماه و 24روزته...خیلی خیلی هم وروجک شدی...از شیطونیات بگم که تو کریر نمیشینی دیگه...تا ازت غافل میشم خودتو سر میدی میندازی پایین...یه 2باری هم نزدیک بود منو سکته بدی...اون هفته واسه اولین بار قل خوردی و دمر شدی...اما من سرم گرمه کار بود و ندیدم دمر شدنتو که متاسفانه با صورت افتادی رو زمین و جیغ و داد و... اومدم برگردوندمت تمامه بینی و لب و دهنت قرمز شده بود...حالا از اون روز دیگه میترسی دمر بشی و البته من بابته این موضوع خوشحالم چون اصلا دوست ندارم زود راه بیفتی... همین الانش جایی بند نمیشی و نمیزاری من کاری انجام بدم... برات روروئکتو آوردم دمه دست که تو اون بشینی سرت گرم بشه.با اینکه خونه پرشده از وسایل تو و ...
20 آبان 1393

شیرین شدنه جوجه طلایی در 70روزگی

الان 75روزته عزیزم...به قدری شیرین وبانمک شدی که دائم در حاله چشم خوردنی و پدرمنو درآوردی بس که برات تخم مرغ شکستم و اسفند دودیدم ... الان کلی سرو صدا میکنی و جیغ جیغو شدی..همش میخوای یکیو گیر بیاری و مخشو بخوری از بس آغون پاغون میگی...منم با دهنم یه آهنگی برات میزدم که جنابعالی ظبط کردیشو برام اجرا میکنی.. وقتی اوج میگیری قیافت دیدنیه عشقم...امروز عمه مژگانت زنگ زده بود از 1ماهگی ندیدت...دلش برات پر میزنه....منم دلم براشون تنگ شده مخصوصا مبینا تپلی.... 2شنبه هم عروسیه خاله کوشولوته...سمیه.توهم که کچلی و با اون نور افکنت همه جارو براش روشن میکنی مگه نه مامان اینم عکسای این چند وقته شما ...
9 مهر 1393

2ماهگیه ایلیا طلا وکچل شدن...

سلام جوجه قشنگم...امروز ماهگرده تولده شما بود...2ماهه پیش خدا یه همچین روزی تورو بمن داد فرشته کوشولوم الن چند روی میشه که کچلت کردم...تا الان منتظر بودم خاله نرگس ازت عکسای خوشمل بندازه بعد برات بزنم موهای خوشرنگتو.... وقتی میخواستم موهاتو بزنم از خواب بیدارشدی و فکر نمیکردم از صدای ماشین(موزر)انقدر خوشت بیاد...قشنگ نشستی رو پام تا مامان موهاتو از ته بزنه و کشلت کنه...تازه مامان موهاتو نگه داشته واسه روزی که دسته خانومه خوشگلتو بگیری و بری...اونوقت مامانت با اون یادگاریهاش حال کنه... اینم عکسته که شکله کیوی شدی قربونه فیگور گرفتنت مامانی اینم عکسای دیگه که همش ماله 2ماهگیته عزیزم حمومه 2 ما...
26 شهريور 1393