3ماهگی ایلیا طلا و سقا شدنش در ماهه محرم
عزیزدلم الان 3ماه و 24روزته...خیلی خیلی هم وروجک شدی...از شیطونیات بگم که تو کریر نمیشینی دیگه...تا ازت غافل میشم خودتو سر میدی میندازی پایین...یه 2باری هم نزدیک بود منو سکته بدی...اون هفته واسه اولین بار قل خوردی و دمر شدی...اما من سرم گرمه کار بود و ندیدم دمر شدنتو که متاسفانه با صورت افتادی رو زمین و جیغ و داد و...
اومدم برگردوندمت تمامه بینی و لب و دهنت قرمز شده بود...حالا از اون روز دیگه میترسی دمر بشی و البته من بابته این موضوع خوشحالم چون اصلا دوست ندارم زود راه بیفتی...
همین الانش جایی بند نمیشی و نمیزاری من کاری انجام بدم...
برات روروئکتو آوردم دمه دست که تو اون بشینی سرت گرم بشه.با اینکه خونه پرشده از وسایل تو و من از ریخت و پاش بیزارم اما گفتم عیب نداره بازی میکنی...اولش که تا نشستی توش با پاهای کوچولوت خودتو هل میدادی بری جلو و چون الان واست خیلی زوده من به کمک بابا قده روروئکتو بردم بالا که پات نرسه زمین و تو انقدر مارمولکی که خودتو یه ور میکنی و یه پاتو به زور میرسونی زمین
من مرده این نبوغتم عسیسم....اینم عکست تو روروئک
عشقه کوچولوم وقتی تو دلم بودی نذر کردم ایشاله سالم به دنیا اومدی لباسه سقایی تنت کنم و بشی سقا کوچولوی امام حسین...خب الحمدلله امسال زنده بودم و نذرمو ادا کردم.ممنونم از خدای خوبم که تو دعزیزه دله مادرو بهم داد...
اینم عکسای سقاییت که رفته بودیم همایشه شیرخوارگان
عکسای عاشورا و شبه تاسوعا که نذری شیر کاکائو داشتیم
اینم عکسای شیرین شدنات تو خونه
اینام واسه روزه عروسیه خاله کیاناته
خب عزیزم اینم عکسای خوشملت....
خبرای دیگه اینکه بیصبرانه منتظره نی نیه خاله سمانه ایم...آیسان جونی الان 8ماهشه و2ماهه دیگه میاد
خیلی وقته ازستایشه عمه مرجانم خبر ندارن دلم براش یه ذره شده..شاید5شنبه بریم خونشون...اخه چند وقته اثاث کشی دارن ازشون بیخبر موندیمو ندیدیمشون...
آرتین جونم خوبه در حاله آتیش سوزوندنه و مثله تو وروجک شده....
خب مامان فعلا برم امیدوارم دفعه دیگه که اومدم برات عکس بزارم موهات درومدهخ باشه کشششششششل خان
دوست دارم ایلیا جونم