ایلیا طلاایلیا طلا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

*ایلیا *جوجه طلاییه من

تموم شدنه ماهه 4 و واکسنه 4ماهگیت:(

1393/8/26 11:54
نویسنده : مامان مرجان
476 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دله مامان امروز 4ماهت تموم شد و رفتی تو5ماه....صبح بردمت بهداشت واسه زدنه واکسنترسو

اول بردمت چکاپ واسه قدو وزنت...وزنت=7500قدت=65دورسر=42.5

همه چیزت خوب و نرمال بود شکر خدا.بعدش بردمت واسه واکسن.دانشجوها اومده بودن اونجا کار یادبگیرن واونا واکسن میزدن که من اجازه ندادم اونا بزنن.همون خانوم تپله مهلبونه اومد واست زد...عاشقته وحسابی چلوندت قبل از واکسن.بعدش برات زد و جیییییییییغه شماااااااااااگریهو منهیسغمناکشاکی

کاپشن تنت کردم و اومدیم.چون از قبل بهت قطره داده بودم منگ بودی وفقط نق میزدی و غر غر تا خونه...تو کالسکه هم نشستی لج کرده بودی...

اونجا هم 7.8تا دانشجوی پسر بودن که دیوونت شده بودن.ازبغله این میرفتی تو بغله اون و حسابی براشون ادا اطفار درآوردی وخندیدی....ناقلا خوب همجنستو تشخیص میدی....محبت

حالا هم فعلا روپام لالایی و برات آهنگ گذاشتم تا آرامش داشته باشی و بخوابی....میخواستم واسه خودم برم پیشه پزشک که با جیغای شما منصرف شدمسکوت

خب حالا یه کم از شیرین کاریات بگم که اولیش همین امروز بود که از اونجا اومدیم...تو خونه از وقتی اومدیم دستت و گذاشتی رو پات(جای واکسنت)و ورنمیداری.تا حواست پرت میشه برات کمپرس یخ میزارم اما فوری میگیری پرتش میکنی اونورو دوباره دستتو میزاری روشقه قههجیگرم برات کباب شد عسلم...

دیگه جونم برات بگه هروقت عشقت بکشه بازم غلت میزنی حسابی همه جارو زیر نظر داری...جالب اینجاست که دستتم درمیاری از زیرت البته با کلی غرغرو تقلا...

اینم یه عکسه دیگه که رو سینه بابایی خوابیدی و همه جارو زیر نظر داری...قه قهه

دیگه از حرف زدنت بگم که حسابی مخمونو میخوری.تا کسی بهت بگه حالت چطوره انقدر براش حرف مزنی و آغون پاغون میکنی که طرف و به غلط کردن میندازی...جدیدا جیغای بلنده دخترونه میکشی و وقتی من بدوبدو میام سراغت هر هرررررر میخندی.عاشقه شصته پاتی و اگر ببینیش کلی براش داستان میگی منم که مخم هنگ میکنه جوراب پات میکنم که تو دیدت نباشه.اسباب بازی هم که میگیری دستت انقدر میکوبیش به اینور اونور که از دستت بیفته.وقتی هم واست میچینم تو روروئکت که باهاشون بازی کنی همشو تند تند پرت میکنی پایین و وقتی دعوات میکنم عین این بچه تخس ها نگام میکنی و میخندی.دائم هم صدای موزیکه روروئکتو در میاری و با دنده و سویچش بازی میکنی اما هنوز علاقه ای به فرمون نشون نمیدیمتفکرزبان

واسه بابامجیدت که نگو وقتی از سره کار میاد به قوله خودش بدوبدو چه تعریفایی که نمیکنی واسش....یهنیم ساعتی براش تعریف میکنی تا خودت از حال میری....موهاتم ای یه جونه ای زده خخخخخخخخخ اینم عکسش مدرک واسه شیویدات

 

راستی تا یادم نرفته الان چند هفته س بهت غذا میدم...میخوام عادت کنی به مزه ها...البته خیلی کم و روزی1بار در روز...فعلا فرنی نشاسه میخوری.امشب بابا مجید بیاد بدم برات بادومایی که بابایی فرستاده برات و بشکنه ایشاله از فردا حریره بادوم وشروع میکنم...مامان جونی هم برات آرده برنج فرستاده که هم سبکه وهم مقوی.با اونم برات فرنی درست میکنم.شکر خدا خوب غذا میخوری و دوست داری.امیدوارم تا آخرشم همینطور بخوری پوفتو عسیسم....

اینم عکسه آرتین جونیه که تورو بگل کرده...داداشی جونم قربونت برم با اون چشای سیات

راستی اینم بگم با اینکه روروئکتو بردم بالا که پات نرسه زمین اما تمامه سعیتو میکنی که پاتو برسونی زمین و هل بدی روروئکتو...بلایی شدی واسه خودت مامانم.اینم عکست

 

 

 

فعلا بای عشقه طلاییممحبتبای بایبوس

*دوست دارم نفس*

پسندها (2)

نظرات (4)

ارام (کوچمولو)
27 آبان 93 13:53
ای جان پسرت چه باحاله اسپند دود کن براش
mahsa92
1 آذر 93 1:26
هزارماشالله چقدنازه
mahsa92
1 آذر 93 1:28
هزارماشالله چقد نازه........ ممنون عزیزم
خاله مهديه
4 آذر 93 0:16
سلام به به چه عجب اين وب آپ شد .بابا كجايين من هر وقت ميام كه پست جديد نذاشتين از اين فسقلمون هههه خداييش خيلي با نمك شده ايليا از حرفاتون خندم گرفته خيلي با نمك نوشتين ...پست جالبي بود موهاشم كه هنوز در نيومده هههه الهي بزرگ بشه تازه الان 4 ماهشه بزار برسه به شش هفت ماهگي اون وقت ميفهمي كه چقدر شيرين تر شده گلم به ما هم سري بزن خوشحال ميشيم