ایلیا طلاایلیا طلا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

*ایلیا *جوجه طلاییه من

9ماهگی ایلیا طلا وگذراندن اولین عید در کنار مامان و بابا...

1394/1/18 0:36
نویسنده : مامان مرجان
1,338 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجه...

عزیز دل مادر سه ماه مثل برق وباد گذشت و شما 9ماهه شدی...

یه وروجک شیطون و بلا که نفس مامان و بند آوردی با شیطونیات...البته کارات خیلی شیرین و بانمکه اما پر از اظطراب و دلهره س واسه من که روت خیلی حساسم...

اول از حرف زدنت بگم که خیلی از کلمات و میگی خیلی خیلی بامزه...مخصوصا مامان گفتنت که فقظ موقع خواب میگی ممممممما مممممممما با یه عالمه حبابخندونک

دیگه میگی ده ده ده....س س س س.....ش ش ش ش ش .......هوم هوم هوم که معمولا میخوای کسی وصدا کنی میگی...بووووووو وقتی تعجب میکنی یا میخوای کسی و بترسونی....اووووووه ه ه ه که باباجونی یادت داد مثلا گلوتو صاف کنی که مونده تو سرت و بعضی موقع ها کلید میکنی روش و تا شب میگیقه قهه

اوایل هفت بودی که کاملا چهاردست و پا رفتن و یاد گرفتی واز اواخرش یاد گرفتی یه کار خطرناک و که دستتو میگیری به مبل و پله و...بلند میشی وایمیسیترسواین حال منه...و تو کلی ذوق میکنی وقتی وایمیسی اونم با یه دست...

تا حالا چند بار ضربه های بدی خوردی که باعث شده همش ترس و دلهره همراه من باشه و به شدت کنترلت کنم...هرچند خیلی وقتها از کنترلم خارج میشی و تنه منو میلرزونی وقتی از کوچکترین فرصت استفاده میکنی و.....

از قبل از عید بگم که حسابی منو چلوندی با خونه تکونی و امسال بدترین خونه تکونی و داشتم و با وجود شیطونیات...از شکستنه کلی فنجون و لیوان وجام و...بگم تابهانه گیریا و دسته گلایی که قبل از عید به آب دادی...خلاصه امسال سخت ترین خونه تکونی و داشتم گیج

از سال تحویل بگم که یه ساعت قبلش خوابیدی و درست همون لحظه که سال تحویل شد وبه قول معروف بمب زدن یه لحظه چشماتو باز کردی ویه نگاه به ما و تی وی کردی و باز خوابیدی...راستی اینم بگم قبل از عید سفرمو چیدم گوشه خونه مثل هرسال گفتم حواسم بهت هست اما همون لحظه که کارم تموم شد و رفتم دستمو بشورم برگشتم دیدم...سکوتتعجبترکوندی سفره رو و سیبای تزئینی و داری گاز میزنی و سفره رو کشیدی پخش و پلاو...منم مجبورشدم با دلخوری بچینمش رو میز برخلاف میلم...بی حوصله

اینم یه عکس از هفت سین امسال با وجوده تو نازنینم...

اینم سین های سفرمون که مامانی ظرفشو با ماکارونی درست کردهخندونک

اینم سبزه ای که مامانی واسمون درست کرده بود مثل هرسال که محبت میکنه...

این سبزه کوشولوعه هم من واسه گل پسرم انداختم واون یکی هم سبزه مدل کادو که واسه اولین بار درستیدم...

محبتمحبتمحبتمحبت

عکسایه عیدت عزیزم...

محبتمحبتمحبت

محبتمحبتمحبت

محبتمحبتمحبت

اینم عکسایه اولین سیزده بدرت عسیسمبوس

 عکسایه پارکه که با خاله مژگان اینا رفتیم و خیلی خوش گذشت

اونجا شما با آرتین جونی کلی تاب بازی وسرسره بازی کردی..از ذوق جیغ میکشیدی وخودتو تکون میدادی..دو سه نفرم ازت عکس انداختنبوسمحبت

 

آرتین گلی که سواره آقا ببره شدهقوی

اینم یه روز دیگه و یه پارک دیگه که با بابا مجید رفتیم..قبل از عیده که رفته بودیم خرید کنیم واسه خونه...اونجا واسه اولین بار سوار تاب شدی وکلی متعجب بودی که اون چیه...همش نی نی بغلیو نگاه میکردی که چه جوری داره تاب میخوره...

خندونکخندونکخندونک

اینم آیسان جونی ببین چقدر بزرگ شده مامانی....

امروز میخوام بیشتر عکساتو بزارم تا برات حرف بزنم...اینم عکسایه حموم 7ماهگیت...بغلخیلی تو حموم ناز و دوست داشتنی میشی...مخصوصا وقتی همه سعیتو میکنی آبی که از شیر میریزه پایین بگیری ونمیشهقه قههشاکیقربونه اون مژه های بلندت برم من...

خجالتمحبتبوس

مثله یه فرشته کوشولو لالا کردی...عاشق خوابیدنتم...هروقت خوابی میشینم نگات میکنم و خدا رو هزار بار شکر میکنم که تو فرشته کوشولورو بهم داده...محبت

اینجا باهم رفتیم پشت بوم تا تو یکم بازی کنی...حوصلت سر رفته بود...

اینم فردایه سیزده بدره که حسابی پوسته خوشملت سوخته...قربونه اون لپات برم منبوس

اینم از ادا اطفارایه با مززززززت...دلقکه من..دلغکالبته اینجا تو شیش ماهی

خندونکقه قههاینم چندتا عکس از آقا ایلیا....تاج سره مااااامحبت

بوسزیبامحبتمحبت

بوسمحبت

 

اینجا یه دل سیر ماکارونی خوردی...قه قهه

یه روز خوردی زمین و سرت قلمبه شد...زنگ زدم به بابامجید و تو داری واسش تعریف میکنی که چی شده...قه قهه

دااااااااااالی موشه

عاشقتم مامانی...قربونه اون قیافه ملوست برم من....محبتبوس

اینجام با باباجونی داری آب بازی میکنی...البته با آب پاش بنده که واسه سبزه هامهگیج

قه قهه

عشقم دو ماهی هست دست میگیری به در و دیوار و هر چی جلوراهت باشه و وایمیسی...یا رو زانوهات میشینیگیجاینم آثار جرمت....

بوسبوسبوس

اینم از دخمل خانوووووم ایلیا جونیقه قهه

اووووووووه ببین چقدر ازت عکس گذاشتم عزیزم...همشو دوست دارم...

از شیطونیات بگم که هزار ماشاله دیوار راست و میری بالا...وقتی وایمیسی ته دلم میریزه چون اکثرا میفتی..زانوات هنوز جون نداره کاملا بتونی بهش تکیه کنی واسه مدت طولانی عشقم...

غذاهم که شکر خدا همه چیز میخوری ودیوونه وار عاشقه پلویی وسوپ و دسر میدونیقه قهه

بیشتره اونایی و که میشناسی بهشون لبخند میزنی و با غریبه ها اصلا غریبی نمیکنی وقتی کسی بهت میگه حالت چطوره فوری میخوای بری باهاشگیج

از دندونم که فعلا خبری نیست..البته الان چندروزی هست که خیلی خیلی لاغر شدی و بهونه گیر...حدس میزنم کم کم وقتشه بزنه بیرون...یه کم هم ورم داره..البته بدم نمیاد دیر بزنه بیرون چون استحکام بیشتری داره اونوقت...کم کم شیر پاستوریزه میل میکنی البته کم بهت میدم...واسه صبحانه و آخر شب معمولا..

ازعید بگم امسال با وجود تو بهترین عید و داشتیم....خونمونو پراز عشق وشادی کردی...با شیرینکاریات کلی عشق میکنیم منو بابات...همه جا رفتیم و تورو هم بردیم....اولین عیده ایلیا کوشولو....بعدش سیزده بدر که عین هر سال با بابایی اکبروبچه هاو...رفتیم پامچال واونجا همه عاشقت شده بودن . حسابی هم خوش گذشت...توهم تو روروئکت حسابی ویراژ میدادی اینور و اونوررررررر...

ایلیا...عشق مامان چه زود بزرگ شدی...دلم واسه نوزادیت تنگ شده...گریه

راستی الان چندروزیه که دستتو از رو دیوار و مبل و...ول میکنی و خودت وایمیسی....راضی

قدو وزن و دور سره آقا ایلیا در ماهه نهم

عزیز دل مامان امروز بردمت بهداشت واسه چکاپ...دیگه وقتش بود...

خانومه دوباره تا دیدت کلی قربون صدقت رفت وگفت دوس پسر خارجی منو آوردی بازززززمحبت

وتوهم که از خداخواسته نیشت تا بناگوشت باز شد واسش..محبت

اول وزنت کرد نشستی تو ترازو...شکره خدا وزنت عالی بود 10کیلو تموم بودی که با کم کردن سویشرتت و...9800زد تو کارتت.الحمداله نمودارت روبه بالاست شدیدخندونک

بعد قدتو گرفت که اونم از نمودارت بیشتر بود شکرخدا...قدت71بود...

آخرم دور سرت که اونم خوب بود کله گنده مامان...47.

بیخودی نگران بودم...با اینکه خیلی شیطونی و لاغر شدی اما ازنمودار نیفتادی...امیدوارم همین طور رشد خوب ومطلوب داشته باشی تا آخر....

دوست دارم ایلیا عشق طلاییممحبت

اینم آخرین و جدیدترین عکسات....بوس

ایلیا با ورژن جدید..

دوست دارم عشقه مامان....بوسمحبتبای بای

پسندها (6)

نظرات (7)

مامان الی...
5 اردیبهشت 94 11:58
سلام. مامان مرجان. وبلاگتون مثل همیشه عالیه. مرسی به وبلاگم سر زدید، بازم از این کارا بکنید. نظرتون و خوندم و چند تا از عکسهای علی آقا رو براتون گذاشتم.
مامان الی...
8 اردیبهشت 94 12:16
سلام مامان ایلیا طلا. لطفا زود زود به وبم سر بزنید، به حرفتون گوش دادم و عکسای پسرم علی آقا رو براتون گذاشتم.
بابا و مامان
12 اردیبهشت 94 19:33
خیلی نازه ... چشماشم واقعن قشنگه ... خدا حفظش کنه
مامان مرجان
پاسخ
ممنون گلم.چشمات قشنگ میبینه...
دخترعمه ي داداش متين و پارسا كوچولو
15 اردیبهشت 94 19:25
سلام! وااااااااااااقعا عااااااااااااااااااااااااالیییی بوووووووووود! خیلی نازه ماشالله!آدم میگه بخورتش!!! به ما هم سر بزنید!
مامان مرجان
پاسخ
ممنون خانومی....شما لطف دارین
مامان الی...
31 اردیبهشت 94 9:41
سلام. مامان مرجان اگه میشه عکس طاها جون رو هم بذارید. خیلی دوست دارم ببینم چه شکلی شده.
مامان مرجان
پاسخ
سلام عزیزم.چشم اگه این مامان خسیسش بده عکساشو میزارم...
خاله مهديه
11 خرداد 94 15:33
به به سلام به رفیقای قدیمی این گل پسر شمام خوب واسه خودش مردی شده ها خیلی نازتر شده .چه چشمای خوشگلی داره ماشااله کلا صورت معصوم و ملوسی داره .خدا حفظش کنه براتون عکسای این دفعه خیلی زیباتر و با محتواتر بودن دستتون درد نکنه به ما هم سر بزنید خوشحال میشیم بووووووس
محجوب بانو
21 خرداد 94 17:07
وااااااااااااااااااااااای ترا خدا از طرف مــــــــــــــــــن یــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاچ محکمی رو اون لپای نازش بذار هر روز هم براش اسفند دود کن تا خدایی نکرده چشم نخره این آقاخوشکلتون ممنون
مامان مرجان
پاسخ
ممنون عزیزم لطف داری...چشم...چشماتون قشنگ میبینه