هوووووورا آقا ایلیا یکساله شد....:)
سلام عزیز ترین موجود دنیاااااا
مامانی شکر خدا روزهای خوب پشت سر هم اومدن و رفتن تا شما به پایان یکسالگی رسیدی....
از پروردگار خوبم ممنونم که منو لایق داشتن فرشته کوچولوم دونست و شکر که زنده ام و سلامتی و بزرگ شدنتو میبینم....
پسر قشنگم....از شیطونیات که هرچی بگم کم گفتم...هزار ماشاله انقدر بلا و آتیش پاره شدی که حد نداره...هیچ وقت تو باورم نمیگنجید اون ایلیای جوجو یه روز بیاد همه زندگی منو زیرو رو کنه.... ا ز باز کردن کشوها و پرت کردن لباسهای تا شده بگیر.....تا بیرون ریختن کفشای تو جاکفشی و بالارفتن از میز وسط اتاق و تا دلت بخواد شکوندن وسایل مامان وخاموش روشن کردن دکمه تی وی و رسیورو ....اینا شده کارهای روزمره آقا...تا اینکه بری و بگردی و یه چیز جدید کشف کنی..مثله اینکه جدیدا یاد گرفتی از مبل بالا بری و روش قل قل بازی کنی یا دره کابینت و باز کنی و هرچی سبد و قابلمه و....دارم بریزی بیرون یه دونه که خیلی خوشت میاد ازش ورداری ببری یه گوشه با قاشق یا ملاقه توشو هم بزنی یه طبل بزنی باهاش...
از صحبت کردنت بگم که برخلاف مامانت صدای نازک و دخترونه ای داری و خدا اونروزو نیاره که فاز جیغ زدن بگیری...عین دخترا جیغای بنفش میزنی...
بعضی کلماتو کم وبیش ادا میکنی..بابا،ماما،دد،دودو که همون جوجو هست،کیه رو کاملا درست و بینقص ادا میکنی مخصوصا وقتی صدای زنگ گوشی یا آیفون میاد،چیه رو هم خیلی بامزه و هروقت دلت میخواد با جیغ میگی...یه چندروزم چی شده میگفتی که کلا دیگه بیخیالش شدی....
وقتی بهت میگم مثلا فلان چیز کجاست مثله اسبت با انگشتت نشونش میدی و میگی اووووننننناااااا
بازی لی لی حوضک وخیلی دوست داری و واسه من کف دستم انجام میدی وذوق میکنی خیلی... کلاغ پر و هم خیلی دوست داری انگشت کوچولوتو میزاری زمین و میگی پررررر
از رقصیدنت بگم که برخلاف مامان و بابا که اصلا اهل رقص نیستن شما تلافی درآوردی و در هر حالت با کوچکترین آهنگی سریع قر دادن شروع میکنی و جدیدا هم که پیشرفت کردی و شمالی میرقصی...دست دسی ونانای نای هم که جزو رقصته کلا....
خلاصه بلایی شدی واسه خودت...
از راه رفتنت بگم که الان یه دوهفته ای هست که کامل راه میری البته بعضی وقتها نمیتونی تعادلت وحفظ کنی و با صورت اغلب میفتی.اما در کل را افتادی شکر خدا...
راستی یه خبر مهم هم دارم بلاخره دوهفته پیش طلسم دندونت شکست و الان دوتا مروارید خوشگل تو دهنت داری...اینم عکس اولین دندونت
اینجا هم دومیش کامل زده بیرون....موشی مامان
اینم یه عکست که ماله اون هفته س
دیروز بابا منو بابا مجید رفتیم پارک که یه دوری بزنیم...طوفانی شد که نگوووو
اینم عکس شما رو تاپ....
خب مامانی چندتا عکس هم از شب تولدت بزارم که مهمونامون خودشون لطف کردن اومدن و برات کادو آوردن...
واقعا خوشحال و سورپرایز شدم از اینکه انقدر دوستت دارن...بابا جونی،مامانی،خاله هات و داییت...همه اومده بودن عزیزم واسه تولدت...
البته عمه ها و مامان جونی و بابایی هم اون هفته جلوجلو کادوتو دادن چون میخواستن برن سفر
اینم یه عکس از شیطونیات...
راستی خاله فخری هم اون هفته کادوتو داد...درواقع اولین نفر بود که بهت کادو داد...دستش درد نکنه...شرمندم کرد خیلی...
برات یه چهارچرخ خرید که مدله اسبه....خیلی دوسش داری و همش باهاش بازی میکنی... اینم عکسش که ژست گرفتی روش
عکس کیک بستنی که من برات درست کردم...امیدوارم مامانتو ببخشی عزیزم نتونستم اونجور که دلم میخواست بهت کادو بدم...ایشاله سال دیگه اگر زنده بودم جبران میکنم عزیزم...
و یه عکس دیگه از گل پسرم
راستی خاله مینا هم که از دوستای مامانه برات یه عالمه کادو خریده بود...دستش درد نکنه...مامانشم برات کادو فرستاده بود وشرمنده کرد منو...دست هرکس که به یاد تو بود درد نکنه...سپاسگذارم از همگیشون...
چندروز دیگه هم باید واکسن یکسالگیتو بزنی
از الان غصه دار شدم....اول اینکه خیلی خیلی لاغر شدی ومیدونم نمودارت سقوط داشته...دوم اینکه پای پسرم ومیخوان اوف کنن...
وقتی برگشتیم برات تعریف میکنم همینجا..
راستی یه چیز دیگه...امروز هم سالگرد ازدواج مامان باباس...
خدای مهربونو شاکر و سپاسگذارم که پنج سال پیش تو همچین روزی باباتو قسمت من کرد تا به شکرانه داشتنش خدا تو میوه زندگیمو بزاره تو دامنم...
تبریک میگم به بابا مجیدت و خودم و تو
اینم گل خوشدلی که بابا جونی واسه مامان خرید...دستش درد نکنه خوب میدونه مامان روحش میره واسه (رز)
فعلا بای عزیز دردونم...
30\4\94
امروز بردم واکسنت زدم عزیزم....
خانومه تا دیدت گفت چرا انقدر کوشولو شده این عروسک من...بهش گفتم خیلی پسر بدی شده و به به نمیخوره...
گفت اکثر بچه ها این تجربه رو دارن.مخصوصا وقتی دندون درآوردنشون بیفته تو تابستون دیگه بدتر از اشتها میرن....
دستور یه چندتا غذای خوشمزه رو داد که برات درست کنم امیدوارم حداقل ازاونا خوشت بیاد...
از قد و وزنت بگم که خیلی کم وزن گرفتی مامان....
وزن=10کیلو تمام شده
قدت=75سانتی متر
دور سرت=48سانت
کلا زیاد راضی نبود...میگفت نمودارش خیلی خوب داشت بالا میرفت اما الان ...
از واکسنت بگم که تو دست زدن
خیلی دردت اومد و از اون جیغای بنفش که تعریفشو میکردم میزدی....تا 5 دقیقه فقط اشک ریختی و دستتو سیخ نگه داشته بودی....الهی بمیرم برات آخه سرنگ لعنتیشونم بزرگه...
خلاصه دلم ریش شد تا رسیدیم خونه...اما قطره کار خودشو کرده و شما الان با چشمای خیس لالا کلدی عسلم...
اینم عکست که لالا کردی
دوست دارم جوجه طلایی