جا به جایی ما و 17ماهگی جوجه طلایی
سلام عشق کوچک و دوست داشتنی من...
با امید وکمک خدای خوب ومهربون ما جا به جا شدیم عزیزم و اومدیم مهر شهر کرج...البته الان که دارم مینویسم یه دوماهی هست که اثاث کشی کردیم..
خونمون شکر خدا خیلی خیلی خوبه ومن خیلی دوسش دارم...همسایه های خوب مهربون،آب و هوای عالی،همه چیز در دسترس،از همه مهمتر خونه طبقه پایین وقیمت مناسب که شکر خدا خواسته منو بابامجید بود...
درسته با اومدنمون از یه سری دوستامون دور شدیم ولی ما مثل قبل بهشون سر میزنیم...اوناهم اگه معرفت داشتن میان...اگرم نه که...بگذریم
جونم واست بگه تازه اومده بودیم اینجا که بردمت بهداشت...
شکر خدا همه چیزت خوب بود و وزنتم بهتر شده بود..تو ماه16وزنت11،500بود وقدت هم81
خدارو شکر نمودارت رو به بالاست...
از دندونات بگم که سه تا دیگه زده بیرون....
یکی از دندونای نیشت ودوتا از کرسی ها...واسه همین باز بد غذا شدی
شکر خدا حسابی بدوبدو میکنی و شیطون بلایی شدی واسه خودت...حرفم که کم وبیش میزنی...بلبل زبون نیستی ولی تا اونجا که بشه منظورتو میرسونی...
اسم منو بابارو خوب بلدی...وقتی چیزی میخوای حسابی خودتو لوس میکنی وناز میکنی...عاشق سیاستتم...
راستی محرم امسال و تو این خونمون بودیم...نشد نذرمونو ببریم تهران و خونه بابایی دادیم...امسال ماشاله دو برابر شده بود و خیلی هم خوشمزه البته به گفته بقیه ها...اما خودمم امسال بیشتر راضی بودم از مزش
اینم عکسای محرمت که مامانی امسال یه شور وحال دیگه داشت وبدجور دلشکسته بود
عشقم اینجا هم امامزاده طاهر هست که اولین بار رفتیم پابوسش واسه کار بابا مجید نذر کردم ایشاله یه کار خوب همینجا پیدا کنه ومن نذرم ادا کنم
اینجا هم با پر پر خانوووووم رفتیم مهد کودک
اینم حموم 16ماهگی آقا ایلیا
اینجاهم با عمه جونی رفتیم دنبال ستایش تا از پیش دبستانی بیاریمش و تو پارک باهاش بازی کردی حسابی
اینم دخمل خانوم خوشدل مامانش
اولین نشونه های فصل سرماااااااا
اینم آقا ایلیا با دومین شال وکلاه دست باف مامان مرجانش
راستی اینو یادم رفت بگم تو ماه صفر خیلی اذیت شدیم...
اول من که از پله ها به خاطر شیطونی شما افتادم و پام رگ به رگ شد...بعدم اون شب لعنتی که من مردم و زنده شدم...بله شما با شیطونیای همیشگیت از رو مبل پریدی و متاسفانه دستت از دو جا در رفت...
فقط خدا میدونه اونشب تا برسیم بیمارستان من چی کشیدم...خدا به روز هیچ کس نیاره....یه هفته تو عذاب بودم تا خوب شدی مامان
خب دیگه عزیزم اینم ازامروزمون....
عمرمون داره مثل باد میگذره و ما حالیمون نمیشه...برات آرزوی سلامتی و خوشبختی میکنم عسلم
دوست دارم عمر من
پایان