23ماهگی ایلیا طلا و نزدیک شدن به پایان 2 سالگی
سلام پسر قشنگم
اول باید ازت عذر خواهی کنم چرا که مدتها نتونستم بیام اینجا وبرات بنویسم خاطرات خوب وقشنگتو..ولی سعی میکنم تا اونجا که حافظم یاری کنه برات بنویسم
بعدم اینکه بگم خیلی دلم تنگ شده بود برای نوشتن...با این کار خیلی احساس آرامش میکنم
خب بریم سراغ شما آقا پسر گل که واسه خودت آقایی شدی الان.کم کم داری به پایان دو سالگیت نزدیک میشی عزیزم
از دندونات بگم که تا الان بیشترش درومده البته دندونای نیشت هم خیلی اذیت کرد تا بیرون زد ولی خب پشت سرگذاشتی اون مرحله روهم..
از آقا شدنت بگم که تقریبا تو ماه 18بودی که مامان از شیر گرفتت تا بلکه کمی غذا بخوری...اولش خیلی اذیت شدیم هردومون...اما کم کم عادت شد برات که ممه تخه
بستمت به شیر پاستوریزه و در روز تقریبا دوتاشیشه میخوردی وشبا هم دوتا...این داستان ادامه داشت و تو همچنان بدغذا بودی تا چند روز پیش که به پیشنهاد یکی از دوستای خوبم از شیشه هم گرفتمت...
الان شکر خدا عالی شدی..به خوبی غذاتو میخوری البته وقتی تنهایی..اگر جایی باشیم یا کسی باشه همش درحال بازیگوشی هستی و نمیخوری...
اینم بگم چندروزه وارد ماه مبارک رمضان شدیم
میدونی که مامان عاشق اینماهه...صدای ربنا و سحرو اذان وماه عسل و مهمترازهمه احساس خوبی که دارم وخوشحالی بابت اینکه تواینماه نمازغذا ندارم
خودم خیلی بیحال میشم و تو هم خیلی اذیتم میکنی...قلدری میکنی ومیخوای حرف حرف خودت باشه من خیلی ناراحت میشم وقتی الکی بهانه میگیری
اینم بگم یه هفته ای هست که هردومون مریض شدیم وسرما خوردیم شدید شایدم برای اونه که خیلی بهانه گیر و عصبی شدی مادر...
از خونمون بگم که با اینکه تصمیم داشتیم چندسالی اینجا بمونیم اما متاسفانه به دلیل اینکه صاحبخونه میخواد عروس بیاره یهویی مجبوریم جابه جا بشیم تا دو ماه دیگه
دوباره دردسر دنبال خونه رفتن و اثاث بستن و بار بردن و چیدن و...
اگه یکم دعا کنی خدا به ماهم یه خونه بده خیلی خوب میشه ها
از حال احوال بقیه برات بگم که شکر خدا همه خوبن...دوستات آیسان وآرتین وپریا....ستایش وفاطمه دارن میرن کلاس اول
مبیناهم حسابی خانوم شده واسه خودش..آرتین و آیسی و بیشتر میبینی برای همین بیشتر باهاشون احساس دوستی میکنی...آیسانم که کلا روحت واسش میره و تا میبینیش سرتا پاشو ماچ بارون میکنی
اینم مدرک جرم
البته اینم بگما اونم تورو میبینه ذوق میکنه و میاد سمتت تا بوسش کنی همچین بدش نمیاد
اینم چندتا از عکسای چندماه پیشت که رفته بودیم پارک با بچه هاااااعشق کوچولوی من
این ایل من و خرسی جونش
حمام دوسالگی شازده پسرررررررر
اینم عکس شما ودوستات
قربون اون قیافت نمکدونم
اینجا هم یه جونور بیشوررررررر چشمای خوشگلتو خورده ایشالله کوفتش بشه
عزیز دل مامان خیلی دوست دارم شاهزاده رویاهام
دوست دارم ایلیا جونی