هفته17ومشخص شدن جنسیت نفس مامان

امروز وقت سونو داشتم....بازم نگرانی و دلهره....دکترم به خاطر سقط های مکرری که داشتم برام آمپول هپارین تجویز کرد از هفته10که تا الان روزی2تا زدم...

شکمم خیلی کبود شده و درد میکنه اما به خاطر داشتن تو عزیز دلم بدترین دردای دنیارو هو تحمل میکنم....بگذریم،دستیار دکتر ازم پرسید چرا شکمت سیاه و کبوده؟؟؟؟

بیچاره فکر کرده بود بابایی منو زدهبهش گفتم جریانو گفت خدا ایشاله کمکت کنه تا اخرش بزنی.دکتر گفت اگر نزنه نی نی خوشملش رشد نمیکنه و....وای اصلا فکرش هم برام سخت بود..

خلاصه شروع کرد به سونو...داشت دست و پای کوچولوتو بهم نشون میداد که اززیر دستش در رفتی و پشتتو کردی بهش....خلاصه دوباره شروع کرد به سونو اما توی وروجک همش وول میزدی ومن دلم غش میرفت برات....

بهش گفتم دکتر جنسشو بهم میگی؟گفت:تا حالا نگفتم ؟من که یه جورایی مطمئن بودم گفتم حدس میزنم اما نه نگفتین...

گفت:........پسره....

منچشام گرد شد...پرسیدم دکتر مطمئنی؟مانیتورو نشونم داد گفت ببین...همون موقع جنابعالی عین آدم بزرگاپاهاتو ان چنان باز کرده بودی که کاملا معلوم بود میخوای روی مامانو کم کنی...اون شومبوله کوچولوتو قشنگ دیدم...

دکتر گفت بهت عکسشو میدم نشون باباش بده...خلاصه ما با هزار تا سوال و شوک و...اومدیم خونه.تو راه زنگ زدم به بابامجید...نمیدونی چه حالی شد....ناباورانه همش میگفت تورو قران؟توروقران؟بعدش هم که قطع کرد کل شهرو خبردار کرد.....شبم که اومد تا تونست منو که حال نداشتم ماچ کرد...از ذوقش رو پا بند نبود...

راستی وزنت تو این هفته150گرم بود که نسبت به بقیه 30گرم بیشتر بود ومن خوشحال از این بابت....تاریخ به دنیا اومدنت هم گفتن 5 مرداد اما من دوست دارم تیر به دنیا بیای که همه چیزت مثل بابامجید بشه....اخه خیلی مهربونو دوست داشتنیهاینم بگم بابات الان اینجا نشسته و داره درباره وبلاگت نظر میده.تم وبلاگت سلیقه بابامجیده...از بین همشون اینو انتخاب کرد....

یه عکس از سونوی جنسیتت دارم برات میزارم که عکسه شومبولته....از بین 2تاپاهات کاملا مشخصه.....برات تو کادر گذاشتم شومبوله طلاتو....