پایان 10ماهگی آقا ایلیا جوجه طلاییه مامان
من از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم
نمیدانم چه می خواهی ولی برای تو
برای رفع غمهایت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعا کردم ومیدانم خدا از ارزوهایت خبر دارد
یقین دارم....دعاهایم اثر دارد...
سلام مامانم ....
چند روزی میشه که تو ماه 10هستی....
هزار ماشاله واسه خودت آتیشی شدی....جایی نیست تو خونه که کشف نکرده باشی...به همه جا سرک میکشی و دوست داری همه چیو تو دست بگیری...خیلی با دلت راه میام اما بعذاٌ پیش میاد که عصبانی وخسته میشم از دستت ولی چاره چیه...
اول از صحبت کردنت بگم که میمیرم واسه ادا اطفاراتالان کلماتی
مثله:دودو...جوجو
اونننننا:ایناها
آننننا:آیسان
مممااا:مامان
دد دد دد دد
جدیدا هم از برنامه موردعلاقه(چرا)حرف زززززززز رو یاد گرفتی البته با تلفظ زازازازازازا
خلاصه یه سری کلمات نافهموم دیگه که به قول بابات خارجیه از زبون خوشگلت میریزه بیرون...
از ماه پیش که یاد گرفتی وایسی تا الان تایمه ایستادنت طولانیتر شده و باترس و لرز یه قدم برمیداری...دیگه کمتر تلو تلو میخوری وقتی وایمیسی...ودستتو که بگیرم خیلی بامزه قدم برمیداری و تاتی تاتی میکنی....
چقدر این روزای خوب داره زود میگدره و تو داری بزرگ میشی...
اینم عکسای شیطونیات
خیلی سعی میکنی از میز بالا بری ...
اینجاهم رفتی رو روروئکت وایسادی...کاری که جدیدأ یاگرفتی و منو صدا میکنی که تو این حالت هولت بدم...
اینم چندتا از عکسات عزیزم که مربوط به ماهه پیشته...
اینم عکسه ایلیا وآیسان جونی
تو این ماه تولد آرنیکا جون بود...رفتیم اونجا خیلی خوش گذشت...اینم عکسات با آرنیکا و دوستات
اینجام ژله تو دستته که آرنیکا بهت میگه این چیه و توهم بالا رو نشون میدی و میگی دودو....دودو...الکی خخخ میخوای حواسشو پرت کنی مثلا
اینم چنتا عکسه دیگت
مامانی الان یک ماهه که بدجور داری اذیت میکنی...
اصلا غذا نمیخوری و بدجور لاغر شدی...اصلا از ماه پیش تا حالا وزن نگرفتی...خیلی ناراحتم و برات همه کار کردم اما تو مرغت یه پا داره و نمیخوری که نمیخوری....
میدونم ماهه دیگه که ببرمت بهداشت خانوم دکترت دعوام میکنه
اینم حموم ده ماهگیت....
ودر آخر....
دوست دارم پسرم