36هفتگیه آقا ایلیاوشیطونیاش....
سلام عزیزم،امروز 3روزه که رفتی تو36 هفته...دیگه چیزی نمونده صورته ماهتو ببینم
بی صبرانه منتظر اومدنتم مامانم...اینروزا خیلی خیلی شیطونی میکنی،وقتی بازیت میگیره و لگد میزنی مامانو،خیلی دردم میاد،اما با عشق تحمل میکنم.دیروز 8ساعت تموم بیداربودی و بازی کردی وشیطونی کردی...آخرش از خستگی از حال رفتی و حسابی 4.5 ساعت خوابیدی...
امروزم از5صبح که مامان بیدار شد واسه نماز دیگه نخوابیدی و بازیت شروع شد....یه جوری تو دل مامان میکوبیدی که انگار کلافه شدی و میخوای بیای بیرون..بدجور قاط زده بودی عسیسم...
یه لحظه که دراز کشیده بودم و تو سایت بودم یه آن حس کردم یه پای کوچولو رفته زیر دندم و گیر کرده...از درد اشک تو چشام جمع شد...از طرفی نگران شدم نکنه برات مشکلی پیش بیاد و....اما تو باهمون تلاشه بیوقفه ت تونستی جاتو عوض کنی و به بازیت ادامه بدی...خلاصه همچنان مشغول بازی بودی تا 10که رفتم دکتر...
خانوم صفری تامنو دید گفت برم پیشش تا ویزیتم کنه...همون لحظه که خواست صدای قلبتو بشنوه شیطونیت گرفته بود و قلبت 1000تا میزد...بهم گفت این وروجک تو نمیخواد استراحت کنه این ماه آخر؟؟؟؟؟؟
گفتم خبر نداری از 5صبح بیداره و هنوز نخوابیده...2هفته پیش که رفتم سونو 34هفته بودی و سرت پایین بود...وزنت 2420بود..کمی نگران وزنت بودم احساس کردم لاغری.دکتر سونو گفت ریزه چون شیطونه...آخه مامان چرا استراحت نمیکنی تا یه کم جون بگیری
حالا خودت کم شیطونی وقتی با بابا مجیدت میفتی که منو بیچاره میکنین..
چندروز پیش 1ساعت باهات بازی کرد....تو هم که ماشاله کم نمیاری هر چی اون میگفت تو جواب میدادی..انقدر با لگد جوابه قربون صدقشو دادی که منه بدبخت به دل درد افتادم و سرش جیغ زدم...
بگذریم دکتر گفت اگر میخوای طبیعی بدنیا بیاری گل پسرتو باید صبر کنی تا دردت بگیره....اما من دوست دارم خودم با پای خودم برم بیمارستان...
مامان جونم تورو خدا برام دعا کن بتونم شمارو بدونه هیچ مشکل و دردسری بدنیا بیارم...حتی به قیمته بدترین و زجرآور ترین دردا....
بی صبرانه منتظر اومدنت هستم عزیزم.
دوست دارم پسره قشنگم...