ایلیا طلاایلیا طلا، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

*ایلیا *جوجه طلاییه من

36هفتگیه آقا ایلیاوشیطونیاش....

1393/4/2 16:55
نویسنده : مامان مرجان
354 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم،امروز 3روزه که رفتی تو36 هفته...دیگه چیزی نمونده صورته ماهتو ببینممحبت

بی صبرانه منتظر اومدنتم مامانم...اینروزا خیلی خیلی شیطونی میکنی،وقتی بازیت میگیره و لگد میزنی مامانو،خیلی دردم میاد،اما با عشق تحمل میکنم.دیروز 8ساعت تموم بیداربودی و بازی کردی وشیطونی کردی...آخرش از خستگی از حال رفتی و حسابی 4.5 ساعت خوابیدی...

امروزم از5صبح که مامان بیدار شد واسه نماز دیگه نخوابیدی و بازیت شروع شد....یه جوری تو دل مامان میکوبیدی که انگار کلافه شدی و میخوای بیای بیرون..بدجور قاط زده بودی عسیسم...

یه لحظه که دراز کشیده بودم و تو سایت بودم یه آن حس کردم یه پای کوچولو رفته زیر دندم و گیر کرده...از درد اشک تو چشام جمع شد...از طرفی نگران شدم نکنه برات مشکلی پیش بیاد و....اما تو باهمون تلاشه بیوقفه ت تونستی جاتو عوض کنی و به بازیت ادامه بدی...خلاصه همچنان مشغول بازی بودی تا 10که رفتم دکتر...

خانوم صفری تامنو دید گفت برم پیشش تا ویزیتم کنه...همون لحظه که خواست صدای قلبتو بشنوه شیطونیت گرفته بود و قلبت 1000تا میزد...بهم گفت این وروجک تو نمیخواد استراحت کنه این ماه آخر؟؟؟؟؟؟

گفتم خبر نداری از 5صبح بیداره و هنوز نخوابیده...2هفته پیش که رفتم سونو 34هفته بودی و سرت پایین بود...وزنت 2420بود..کمی نگران وزنت بودم احساس کردم لاغری.دکتر سونو گفت ریزه چون شیطونه...آخه مامان چرا استراحت نمیکنی تا یه کم جون بگیریمتفکر

حالا خودت کم شیطونی وقتی با بابا مجیدت میفتی که منو بیچاره میکنین..

چندروز پیش 1ساعت باهات بازی کرد....تو هم که ماشاله کم نمیاری هر چی اون میگفت تو جواب میدادی..انقدر با لگد جوابه قربون صدقشو دادی که منه بدبخت به دل درد افتادم و سرش جیغ زدم...

بگذریم دکتر گفت اگر میخوای طبیعی بدنیا بیاری گل پسرتو باید صبر کنی تا دردت بگیره....اما من دوست دارم خودم با پای خودم برم بیمارستان...

مامان جونم تورو خدا برام دعا کن بتونم شمارو بدونه هیچ مشکل و دردسری بدنیا بیارم...حتی به قیمته بدترین و زجرآور ترین دردا....

بی صبرانه منتظر اومدنت هستم عزیزم.خوشمزه

دوست دارم پسره قشنگم...بوس


 

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان سمیه
5 تیر 93 16:37
الهی خدا حفظش کنه.معمولا این بچه ها وقتی به دنیا میان خیلی خیلی آروم و ساکت میشن.
مامان مرجان
پاسخ
سلام.امیدوارم مامانه سمیه اینجوری شما میگین بشه....ممنون که از وبلاگه پسرم دیدن کردین.
مامان سمیه
18 تیر 93 14:01
سلام مامانی.فکر کنم دیگه چیزی به زمینی شدن فرشته کوچولوتون نمونده.ایشالله که زود زود صحیح و سالم بیاد بغلتون.
مامان مرجان
پاسخ
سلام مامانی ممنون عزیزم.بله دیگه چیزی نمونده این فرشته من که تو تمومه دنیا تنها دارایی و دلخوشیمه بیاد و زندگیمو نورانی کنه... امیدوارم فقط سالم و سلامت باشه.بازم ممنون که اومدی